خلاصه داستان : «سلیمان وندی» در معادن داغ و سوزان الماس در آفریقای جنوبی الماس بسیار با ارزش و خارق العاده ای را کشف می کند. «دنی آرچر» مزدوری که تخصصش ، فروش به اصطلاح «الماس های خون» است ، با خبر می شود که «وندی» الماس را در محلی پنهان کرده که هیچ کس فکرش را هم نمی کند. او از «مدی بوون» یک روزنامه نگار ، می خواهد تا در پیدا کردن و به چنگ آوردن الماس کمکش کند و…