خلاصه داستان: درست وسط جشن عروسی «مرجان» و «ارسلان»، مأموران نیروی انتظامی وارد مجلس می شوند تا ارسلان را دستگیر کنند. مهمان ها هم از این بلوا می ترسند و فرار می کنند. در این گیر و دار، پیراهن داوود با آب آلبالو کثیف می شود و این اتفاق، به طرز خیلی عجیبی او را به «آیدا» می رساند؛ ماجرایی که شروع یک سوء تفاهم است.
سلام
وقت بخیر
خسته نباشید
سپاسگزارم گرامی دوست 🙂