خلاصه داستان: خانههای سرد و بیفرزند، فراتر از شکوه و عظمت یک رویا، باران میبارد، زوجها و خانههای سرد بر سر باران در زیر باران درگیر میشوند. شاهرخ راضی است و پروانه ناراحت است، داستان آنجا، هتل رویایی، همه را با خود میبرد، حالا پروانه از باران راضی است و شاهرخ در آستانه فریب ناراضی است که باران بیاید یا ناید، بسته به این در مرزی که او ساخته و پرداخته است...