خلاصه داستان: کریم و همسرش سحر تمام داشتههایشان را با دوست پدرشان در یک فروشگاه شریک میشوند غافل از اینکه کلاهی بزرگ سرشان رفته است، آنان تصمیم میگیرند برای رسیدن به حق خود دست به دزدی از فروشگاه بزنند که پیرزن صاحب خانه موی دماغ آنها میشود و اتفاقاتی برایشان رقم میخورد...