خلاصه داستان :
شخصی به اسم آدام بعد از اینکه از باغ وحش استرالیا اخراج شده و پدربزرگش فوت میکندبه ایران برمیگردد.او یک وصیت یا ارثیه ای را میبیند که برایش قابل هضم نیست این ارثیه باعث میشود که او با نفس آشنا شود نفس دکتر شخصی پدربزرگش بوده است و یک رابطه ی عاطفی میان آنها برقرا میشود.او وقتی به ایران برمیگردد حس میکند که هیچکدام از این مردم را نمیشناسد.هر کدام شخصیت های متفاوتی دارند و باعث میشود موقعیت های فانتزی به وجود بیاید…