خلاصه داستان: «سلیمان» قطار خنده را به قصد اثبات مرد بودنش در خانواده و جامعه تخته گاز میراند چرا که به هزار و یک دلیل زیر سوال قرار گرفته شده و خود او خود نیز به این امر واقف شده و درصدد رفع نواقص خود برآمده است و در این مابین فضای شاد و مفرحی را برای مخاطبین به ارمغان می آورد و در این مسیر فراز و نشیب هایی را پشت سر میگذارد و در ایستگاههای مختلف خنده توقفی میکند